یخورده پرحرفی ^_^

حس میکنم زمان خیلی دیر میگذره!!! 

داشتم حساب میکردم دیدم هنوز یه ماه نشده که تعطیل شدیم!  

ولی من حس میکنم 2 ماهی هست مدرسه نرفتم! 

یا اینکه ماه رمضون همین 4-5 روز پیش تموم شد ولی خیلی بیشتر حس میکنم! 

کاش همینطوری بمونه!!!! 

شما هم اینجوری حس میکنن؟! 

_____________ 

به این پی بردم که تا حالا وقتمو خیلی هدر دادم! 

برای همین تصمیم گرفتم به خوبی از وقتم استفاده کنم! 

که یکی از این تصمیم  ها تماشای شبکه هاییه که کمتر بهشون سر میزدم! 

مثل : شبکه 4 و افق 

(دیوونه هم خودتونین!  ) 

شبکه 4 ----> برنامه TED talk شو می دیدم...

شبکه افق هم ----> برنامه روشنا 

و تصمیم دیگرم هم عضویت در کتابخانه می باشد!  

چون فهمیدم خییییییییییلی نمیدونم!!! 

دو دسته کتاب هست که حتما باید بخونم! 

یکی کتابای دینی و مذهبی و از این چیزا...  

یه شب که خوابم نمی برد رفتم تو کتابا گشت و گذار! 

که یکی از کتابای مامانم توجهم رو جلب کرد! 

یوهاهاهاها!  

رفتم اونو برداشتم... یه کتاب خاک گرفته!! فوتش کردم که خاکاش برن که یه صدای وحشتناکی به گوشم خورد که آروم میگفت : "نرگـــــــــــــــس! نرگــــــــــــــس!" صدای باد توی خیابون شدید تر شد! صدای چند تا گربه وحشی هم میومد!!! میخواستم کتابو باز کنم که یه نیرویی مانعم میشد! "نرگـــــــــــــس" میخواستم بازش کنم ! نمیشد!!! یه صدای وحشتناک رعد و برق! و شروع یه بارون مرگبار!!! 

خب... بسه دیگه! 

یکی از کتابا رو برداشتم اسمش "شبهات روز آمد" بود... درمورد مسائل دینی پاسخ به سوالات و این چیزا... 

خیلی از بخشاشو خوندم مثل یه بخش که درمورد نظریه تکامل بود... یه بخش در مورد حضضرت عیسی(ع) و یه بخش در مورد حقوق زنان و تفاوت زن و مرد و اینکه با توجه به قرآن حقوق زن مرد عادلانه هست یا نه و اینا... 

کتاب جالبی بود... خیلی! 

و این باعث علاقه من به این جور کتابا شد... 

یکی دیگه هم کتابای در مورد مغز و روح و روان و اینا... 

و این هم بخاطر علاقه خودم به این طور موضوعاته! 

البته تفریحات و سرگرمی های دیگه هم سر جاش هست! ولی خب نباید بذارم زمانم خیلی هدر بره!   

ــــــــــــــــــــ 

برای بار هزارم دارم پاندای کونگ فو کارو میبینم! :/ 

________ 

خب خیلی پرحرفی کردم...  

نظر یادتون نره!